ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

می نویسم آنجا که نه محرمی بخواندم، نه نامحرمی شناسدم
ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

می نویسم آنجا که نه محرمی بخواندم، نه نامحرمی شناسدم

27

به استاد ایمیل زدم که زمان بیشتری بده بهم برای ریویو. ولی میدونی واقعیت چیز دیگه ست. اینطور نیست که وقت کم داشتم، راستش فقط نمیخواستم که بنویسم. الانم ترجیح میدم که دنیا به آخر برسه و کنسل بشه این نوشتن به جای اینکه وقتش تمدید بشه. 

حالا بماند که قبول میکنه یا نمره کم میکنه یا بهم میگه توام شورشو درآوردی با این بی مسئولیتیت!

کلا میدونی تا زمانی که مجبور به انجام کاری نشم همچین خوشم میاد که بهش فکر کنم، همین که یه ددلاینی میاد وسط و واقعا باید کار رو انجام بدم اونوقته که داستان شروع میشه.

همین نقاشی. اینهمه زر زدم دوست دارم نقاشی یاد بگیرم! نزدیک 400 دلار هم تو این وضعیت خرجش کردم. اما کو آخر به کجا رسیدم؟ ولش کردم. حتی باید زودتر هم ولش میکردم. نفسم رو قطع کرده بود رسما. تایم کلاسش که میرسید و میباید پاش مینشستم دوست داشتم چشمام رو از حدقه دربیارم. 

نه که با نقاشی مشکلی داشته باشم یا دوست نداشته باشم که نقاش باشم. نه اینا نیست. مساله گشادیه. من فقط زیادی گشادم. نمیشه گفت در همه ی موارد. ولی خب واقعا باید یه نیروی قویتری نجاتم بده.

مثلا با دوستام که ازین گشادی حرف میزنم میگن برو گم شو تو فقط 5 سال زحمت کشیدی و تونستی بری کانادا. ولی خب اونا که نمیدونن تو چه وضعیتی کردم کارا رو. برای همه چی از برنامه عقب بودم و سر تک تک ددلاین ها دلم میخواست کاسه ی سرم منفجر میشد و مغزم میپاشید روی دیوارها. اما با همه ی عذابهای روحی که کار انجام دادن واسم داشت انجامش دادم. یقینا میگم هیچکدوم از کارام پرفکت نبود. نه اون پنج شش تا مقاله و نه نمره 101 تافل. خودم میدونم با چه عذابی گذروندمشون. کلا آدمی نیستم که از انجام کارها لذت ببرم.

خلاصه که آهان... اون پنج سال هم اینجوری نتیجه داد که داشتم برای زندگیم فرار میکردم. میدونی خیلی مساله مهمی بود. همه چیز رو در بر میگرفت. خب اشتیاق علم اندوزی نبود که منو هشت صبح هشت شب میکشوند آزمایشگاه. به خاطر مقاله بود که واسه پذیرش لازم داشتم تا معدل داغون رو بپوشونه.عملا یه نیروی محرکه ی خیلی خیلی قوی. مثل کسی که باید بدوه تا گرگها ندرندش. یه همچین شرایطی بود برام. برای همین هم هست که حالا که به آرامش نسبی رسیدم و میدونم کمی اقلا کمی در امانم، باز گشادی م بروز کرده.

تنها مشکل عزت نفس دارم خخخ اونم نداشتم دیگه خلاص بودم. ولی خب اون بعضا یه تکونی بهم میده.

ولی انصافا نمیشد قبل اینکه ددلاین کارهام برسه ددلاین دنیا میرسید و خلاص؟!


26

آشفته نویسی های قبل ددلاین

یادداشتهای دقیقه نودی که همیشه قبل ددلاین هایی که توی انجام وظایفش دیر کرده یهو هوس تغییرات اساسی توی زندگی به سرش میزنه

مطمین نیستن همینجوری میمونه یا نه. ولی برنامه ی اصلی اینه. 

اینستا رو از روی گوشی پاک بکنم. نتفلیکس رو انصراف بدم ازش. فیلم دیدن کلا ممنوع خواهد بود تا زمانی که اعتیادم رفع بشه. اگه دنبالداستان هستم باید از توی کتابها بخونمش. 

تلگرام رو هم باید یه فکری به حالش بکنم. تمام گروهها و کانالهای زاید پاک بشن

و غیره

this is my resolution for now. let's see what happens tomorrow after delivering this shitty review paper!