ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

می نویسم آنجا که نه محرمی بخواندم، نه نامحرمی شناسدم
ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

می نویسم آنجا که نه محرمی بخواندم، نه نامحرمی شناسدم

35

زندگی با سرعت بالایی در عین حال کند و حلزونی پیش میره. کار؟ عملا انجام نمیدم. امید؟ یه چیزایی هست. حالم؟ حالم عجیب خوبه. امیر کنارمه خوبم. یه کم خودمو گم کردم. از تبعات عاشقی رو از خانوم یاد گرفتنه. وقتی عاشقم کاری از پیش نمیبرم و خودم رو گم میکنم....باید دنبال خودم بگردم...

وقتی درست یاد نمیگیری تبعات داره...و تبعات خانومم تو زندگی ما تمومی نداره...

34

بیهوده ترین و عبث ترین لحظات زندگیم رو میگذرونم. انگیزه ای برای هیچ چیز، مطلقا هیچ چیز ندارم. کار زیاد دارم و انگار که مغزم فلج شده باشه یا زنجیر شده باشه جایی...
دارم توی خودم و افکار از هم گسیخته م غرق میشم!