ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

می نویسم آنجا که نه محرمی بخواندم، نه نامحرمی شناسدم
ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

می نویسم آنجا که نه محرمی بخواندم، نه نامحرمی شناسدم

49

قلبم تیر میکشه و متوجه شدم که مریم بیست ساله هیچ جا حضور نداره...هیچ رنگی نداره جز در ذهن من...مریم تنهاو غمگین بیست ساله ی من...

48

قلبم از چیزی میسوزه که نمیدونم چیه...یه خوابی...استخوان در گلویی که در خاطر نمانده...