ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

می نویسم آنجا که نه محرمی بخواندم، نه نامحرمی شناسدم
ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم

می نویسم آنجا که نه محرمی بخواندم، نه نامحرمی شناسدم

45

احساس میکنم اون دورانی که گریه میکردم زندگی خیلی سبک تر بود. گریه م نمیاد دیگه...فقط تپش قلب...فقط اضطراب...

57

با گرگ جلسه داشتم...از دوباره بهم یاداوری کرد پروگرمی که توشی شیمیه نه مهندسی شیمی...پس باید شیمی بلد بشی...اون سمیناره هم فیلم کردن به سلامتی از دوباره باید بدم...
خسته م...میترسم...نمیخوام به روی خودم بیارم ولی پنیک کردم...اگه هیچوقت یاد نگیرم این چیز میزای شیمی رو که میگه چی؟!